وقت نکردم مطالبتو بخونم باید سرسع برم ببخشید فقط تلفن خونه رفته دوباره روی کنترل اون وبلاگ مذکورهم اسمشو اینجاننویس اما با همون اسم فارسی باشه رمزشم شماره ی بابات بای دوست دارم من شکایت نکردم ونمیدونم کیه تاجایی هم ک بتونم نمیذارم بیان سراغت
اینجاخونه ی داداشمه اومدم بااینکه میدونم اگه ببینتم میکشتم ولی ی بهونه جورکردم ک بیام خونه اشون تاایناروبت بگم تا بت ثابت کنم ن تنها ب اندازه ی قبل میخوامت بلکه بیشتر هم میخوامت ظهری ک وبلاگوخوندم داشتم ازغصه دق میکردم اماالان ی حسی بم میگه ک تونمیری ونرفتی وبرمیگردی من تورو میشناسم توبی معرفت نیستی تو عشق منی اونقدم دلت مهربون وکوچیکه ک زوددلت تنگ میشه ومنو میبخشی وبرمیگردی اخه عزیزدلم چرابباید تورو امتحان کنم وقتی اینجورمیبرستمت وقتی اینجور توبشتم ایستادی میدونم میای و میخونی تو مهربونتراز اون چیزی هستی ک نشون میدی ظهری بهاردیده بود تونیستی بی کس شدم هرچی ک دلش خواست بارم کرداما من میدونم تو میای و بارم کرد اما من میدونم تو میای ونمیذاری بی کس بمونم تاهمیشه اینجا چشم ب راهت میمونم منم تورویای توهستم منتظرتم تابیای و سرمو بذاری روبازوت میدونم ک میای من باامیدبرگشتت زندمن ونفس میکشم ب من هرروز ک اززندگیم میگذره بیشتر قدرتومیدونم اینکه تومنوباک دوست داری ارزوی هردختریه اگه برگشتی قدمت روتخم چشمامه دیگه هم ازاین ب بعدنازکترازگل بت نمیگميماران
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
18:55 توسط اعتراف| |
مطمین باش میاد تو وبلاگم اون بی معرفت نیست باش تا دوهفته دیگه من بیام بت بخندم میخونه میاد میخونه شک نکن اون دوستم داره میاد مطمین باش
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:58 توسط اعتراف| |
خیلییییییییییییییییییییییییییی هم دوستش دارم خیلیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی از خودم بیتربش شک هم ندارم اگه داشتم وقتی معلممون گفت باش دوست شده باورمیکردم ومیرفتم ب تو چه ؟ اشغال دختره ی جنده التماسش میکنم ب تو ربطی نداره دلم نمیخواد بره ب توچه جنده اصن دوستدارم التماسش کنم
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:49 توسط اعتراف| |
خدایاکمک کن نمیخوام بدونه دارم جون میکنم اینجا
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:45 توسط اعتراف| |
فهمیدم ایناروتو ننوشتی تو گفتی شنبه میای این ک شنبه نیست دارم میمیرم
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:41 توسط اعتراف| |
نظراتشوبخونین بخندین بم بخندین ب غصه هام
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:33 توسط اعتراف| |
گریه میکنم بذار همه بخندن دیگه مهم نیست واسم هیچ کس بذار بچه های کلاس بم بخندن ونی ک واسم مهم بود رفته
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:32 توسط اعتراف| |
نازنین میومده تو وبلاگ برو ن
ظراشو بخون خدافظ دیگه ازفردا منمیرهم زیر خاک خدافظ
خیلیییییییییییییییییییییییییییییی دوست دارم بای
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:26 توسط اعتراف| |
ن من میدونم توخیانت نکردی من بت اعتماددارم اینارومیگی ک من برم دروغ میگی میدونم دروغ میگی اگه الناز قبول کردبش میگم بت بزنگه تا مطمین بشی رویاهای تورویاهای منم هست بی معرفت نرو تنهام نذار بدون تو نمیتونم
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:18 توسط اعتراف| |
ن ن ن ن ن ن من فقط رفتم ب الناز بز دادم ک اونقددوستم داری ک واسم اهنگ بیشواز گذاشتی بااینکه شاید مدتها طول میکشیدتابت بزنگم
ب ی قسم بخورم تاباورکنی ب امام حسین جنده ام اگه شماره اتوب کسی داده باشم
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:8 توسط اعتراف| |
سر امام حسین سر جون خودت اگه شماره تو ب کسی داده باشم جنده ام
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:6 توسط اعتراف| |
نگاه کن نوشتم اگه بری خودمو میکشم چرامیخوای همش منو دک کنی چرااااااااااااااااااااااااااا؟ کوری مگه نگا نوشتم دوستدارم خیلیییییییییییییییییییی بدی اگه دیگه نیای تووبلاگم اگه نیای تاهفته دیگه خودمو میکشم همه ی امیدمن ب زندگی تویی چرااینجو رمیکنی بی معرفت نروووووووووووووووووو اگه بری چ جوربیدات کنم برت گردونم راستی هفته ی بعدمارونمارن سایت امتحان داریم 2هفته دیکه میام باش ببین واست چی نوشتم بی معرفت کجامیخوای بری نگا من فقط عصبانی شدم ک الکی جونتو اووردی وسط من اونرو ز مامانم کلی کتکم زداما سرجون تو قسم نخوردم اونوقت تو.............. مگه بی کسی نروووووووووووووووووو باشه هرکاری بگی انجام میدم فقط بیا نروووووووووو بخدا قلبم درد میکنه نرو
نوشته شده در چهار شنبه 5 آذر 1393برچسب:,
ساعت
13:1 توسط اعتراف| |
خیللییییییییی خوشحالم میدونی چرا؟؟؟؟ چون تورودارم چون تو هستی کنارم این چن روز خیلی بم سخت گذشت 4 شنبه هفته ی قبل .قبل ازاینکه بیام اینجاوحرفای توروبخونم ی دعوای حسابی کردم تقصیر خودش بود بخدا ببخشید خب .......بعدش بردنمون دفتر کثافت معاونمون جلوی بهاربم گفت عصبی هستی حالا همه دوستاش گزفتنش دستشون وتو کلاس میگن اولش ناراخت شدم قبول دارم عصبیم اما اخه خود سگش بااون بهار کثافت منواینجور کردن ولی بعدش بی خیال شدم تصمیم گرفتم ب حرف تو گوش بدم سنگین باشم خانوم باشم و عوض شم دیگه هم هرکس چیز بم گفت اصلا ناراحت نمیشم وجواشونمیدم و ی لبخند میزنم اصلا اگه تو بمونی هرجوری ک بگی من همونجورمیشم فقط تنهام نذار دیگه قول میدم ک ب همه حرفات بگوشم فقط دلم میخواد حال معاونمونو بگیرم اگه بتونی بزنگی ب اموزش وبرورش شوشتر بگی معاونهای مدرسه ی فرزانگان چن تا دخترو که عقد کردن اخراج نکردن اون دخترا هم دارن دخترای دیگه رواز راه ب در میگنن ووووو کلی چیز بشون بگو چ میدونم مثلا بگو بلد نیستین نظارت کنیین ازتون شکایت میکنم ابروتونو میبرم و................. اینجوری هم بهار میسوزه هم معاونمون ا چته؟اصلن هم نقشه ی خبیثانه ای نیست اون منو زددزمین ای ن کار دز برابرکارای خودش هیچی نیست راستی اینقدر خوشحالم ک عصبانی شدی از کار نامزدبهار افریییییییییییییین خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی دوشت دارم خیلییییییییی راستی جمعه یکی زنگیده بود خونمون کدش مالا شوشتر نبود ما بیرون بودیم حالا ک اومدیم دیدمش همش گفتم نکنه توباشی ناراحت شده باشی ک ج ندادیم خودت بودی؟ فعلا بای بای عخشم
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
اعتراف
و آدرس
farhadkosh.LXB.ir لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.